مفاهیم و رویکردهای توانمندسازی زنان سرپرست خانواده

براساس آخرین آمار سازمان بهزیستی کشور، تعداد زنان سرپرست خانوار در سال ۱۳۹۰ به ۲‌میلیون و ۵۰۰‌هزار نفر رسیده است که این تعداد ۱۲درصد از جمعیت تمام خانواده‌های ایرانی را تشکیل می‌دهند

 

امید به زندگی بالاتر زنان نسبت به مردان و افزایش زنان سالمندی که همسرانشان فوت کرده‌اند و همچنین افزایش میزان طلاق، مهمترین دلایل تبدیل‌شدن زنان به سرپرست خانواده است. ۴/۷۱درصد از زنان سرپرست خانوار بیوه و ۶/۱۳درصد متاهل هستند،۱۰درصد طلاق گرفته اند و ۵درصد هرگز ازدواج نکرده‌اند. تعداد بالای این قشر از زنان و همچنین مسئولیت مهم سرپرستی خانواده، نیاز به طراحی و تدوین سیاست‌ها و برنامه‌های ملی به‌منظور مقابله با پیامدهای این موضوع را پررنگ‌تر می‌کند. در این میان سازمان‌های مردم نهاد، به عنوان یکی از قوی‌ترین و گسترده‌ترین بازوهای یاریگر دولت، نقش مهمی در تغییر شرایط این خانواده‌ها داشته و می‌توانند با اقدامات پایدار و برگرفته از دل جوامع، آنها را به سمت توانمندی هدایت کنند. توانمندسازی یک فرایند مشارکتی است که منجر به بالندگی توانمندی‌های فرد می‌شود به‌طوری‌که فرد، مسئولیت زندگی خود را پذیرفته و با اتکا به این توانمندی‌ها، آگاهانه در جهت تغییر شرایط خود اقدام می‌کند. در مجموعه مطالبی که در خصوص توانمندسازی ارائه می‌شود بر آن هستیم تا ضمن مرور مفاهیم اصلی، به بررسی چالش ها و راهکارهای اجرایی این حوزه بپردازیم. در این شماره برین، مفاهیم، ابعاد و رویکردهای توانمندسازی را مرور خواهیم کرد. مفاهیم توانمندسازی کلمه توانمندسازی به معنی «دادن قدرت یا اختیار به شخصی برای انجام عملی» است. این واژه بر توانمندسازی فردی دلالت دارد و به مفهوم تشویق افراد برای مشارکت بیشتر در تصمیم‌گیری و ایجاد فضایی برای خلق و اجرای ایده‌های آنهاست. تاریخچه اولین تعریف از اصطلاح توانمندسازی به سال ۱۷۸۸ میلادی برمی¬گردد که در آن توانمندسازی را این گونه تشریح‌کرد: تفویض اختیاری که به فرد اعطا یا در نقش سازمانی وی دیده‌شود. همچنین، گروف در سال‌۱۹۷۱ به تعاریف رایج توانمندسازی در فرهنگ¬های لغت اشاره کرد که شامل تفویض قدرت قانونی‌، تفویض‌اختیار کردن، مأموریت دادن و قدرت¬بخشی بود. در واقع ادبیات توانمندسازی دگرگونی¬های زیادی به خود دید تا اینکه سرانجام، لی درسال۲۰۰۱ توانمندسازی را زمینه¬ای برای افزایش دیالوگ‌ها، تفکر انتقادی و فعالیت در گروه‌های کوچک دانسته و اشاره می¬کند که اجازه‌دادن به فعالیت‌هایی برای حرکت به فراسوی تسهیم‌، تقسیم و پالایش تجربیات، تفکر، دیدن و گفتگو اجزای اصلی توانمندسازی است.  ابعاد توانمندسازی اسپریتزر و میشرا در سال ۱۹۹۲ پنج بُعد برای توانمندسازی شناسایی کرده‌اند: ۱) احساس خود اثربخشی یا شایستگی : احساس شایستگی به این معنا است که کارکنان اعتقاد دارند مهارت و توانایی لازم را برای انجام کار خود دارند. وقتی افراد توانمند می‌شوند، حس خود اثربخشی دارند و احساس می‌کنند قابلیت و تبحر لازم برای انجام موفقیت‌آمیز کارها را دارند. ۲) احساس خودسامانی : هنگامی که افراد به‌جای اینکه با اجبار در کاری درگیر شوند، داوطلبانه در وظایف خویش درگیر شوند، احساس خودسامانی می‌کنند و خود را آغازگر و تصمیم‌گیرنده می‌دانند و تجربیات جدید کسب می‌کنند. ۳) پذیرفتن شخصی نتیجه : افراد توانمند احساس کنترل شخصی بر نتایج دارند. به عبارتی خود-کنترل هستند و به توانایی خود برای ایجاد تغییر در جهت مطلوب معتقدند. ۴) معنی‌دار بودن : این احساس یک نگرش ارزشی بوده و حاکی از متجانس بودن آرمان ها و ارزش‌های افراد و وظایف کاری آنها است. ۵) اعتماد : افراد توانمند دارای حس اعتماد و امنیت هستند و مطمئند با آنان منصفانه و یکسان رفتار می‌شود. رویکردهای توانمندسازی به طور خلاصه رویکردهای توانمندسازی در سه دسته ارتباطی، انگیزشی و شناختی طبقه‌بندی می‌شود: – در رویکرد ارتباطی، توانمندسازی فرایندی است که طی آن مدیر، قدرت خود را با زیرستانش تقسیم می‌کند. به عبارت دیگر در این رویکرد توانمندسازی همان تفویض اختیار است. – مطابق رویکرد انگیزشی، هر راهبردی که به افزایش حق تعیین فعالیت‌های کاری، خود تصمیم‌گیری و نهایتاً کفایت نفس کارکنان بیانجامد، توانمندسازی آن‌ها را به دنبال خواهد داشت. با این فرض، توانمندسازی عبارت است از فرایند تقویت شایستگی افراد سازمان از طریق شناسایی و حذف شرایطی که باعث احساس بی‌قدرتی در آن‌ها می‌شود. – رویکرد شناختی، توانمندسازی فرایند افزایش انگیزش درونی برای انجام وظایف محوله است. این فرایند به تجارب مثبتی اشاره دارد که افراد به طور مستقیم از انجام وظایفشان کسب می‌کنند. این تجارب، انگیزش درونی را برای اجرای وظایف محوله برمی‌انگیزد و سرانجام افزایش رضایتمندی را به دنبال دارد. توماس و ولتهوس، بعد روان شناختی را به توانمندسازی افزوده و آن را به عنوان مجموعه‌ای از حوزه های شناختی‌-انگیزشی تعریف می‌کنند که علاوه بر خودکارآمدی، سه حوزه شناختی دیگر شامل خودمختاری یا حق انتخاب، معناداری و مؤثر بودن را نیز شامل می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *